سلام.
راستش میدونین به چی رسیدم؟ به اینکه مگه ماها آقدر عمر مفید داریم ؟ فوقش ۷۰ سال! منم که تا آند سال دیگه ۶۰ ساله میشم، پس بشینم برای ده سال ، برنامه ریزی درست وحسابی کنم وببینم چطوری کارهای عقب افتاده زندکیمو نظم بدم وبه انجام برسونم کارهایی مثل نوشتن کتاب آموزش منشی صحنه وکتاب بازیگری فنی وساختن فیلم مستندی که سالهاست تحقیقش رو کردم ونحوه تدریس های خصوصیم و.و.و.فکر کردم این روزهای قرنطینه بهترین فرصته که فکر کنم وبرنامه بریزماما.اما
تو این روزها هر چی میخوام فکر کنم ببینم چیکار کنم نمیشه!
تا میام فکر کنم، یادم میاد باید نهار درست کنم مشغول میشم میگم حالا فکر کنم، میبینم وای دیر شد باید برم نونوایی.میرم نونوایی تا میخوام فکر کنم نونهامو میده دستم حالا باید بیام جابجا کنم .میگم ولش کن عصر که کار عید میکنم فکر میکنم.عصر دارم دیوارهارو میشورم وشروع میکنم به فکر کردن که چه کنم تا ده سال دیگه چه برنامه ای بریزم یادم میاد هنوز نه عیدی دادن نه حقوق رو واینکه باید چقدر از داروها رو زیادتر بگیرم که برای ماه بعد هم بمونه بعد یادم میاد داروخانه ها بعد عید تعطیلن بعد یادم میاد که گفتن تا بیستم فروردین مباید از خونه بریم بیرون .خلاصه میبینم شب شد ودیوار هم تمیز شد ومن دارم دست وبالم رو میشورم برم بخوابم ، میبینم امروز هم نشد بشینم فکر کنم ببینم برای آینده چه باید بکنم!!!!!
واقعافکرکردن چقدر سخته!!!»
تا حالا نفهمیده بودم چقدر سخته!!!
جنایتی هولناک و بدتر از قاشقچی در رژیم شاه نسبت به مدیر مسئول رومه شورش در حضور اشرف و علیرضا پهلوی
(خواهر و برادر شاه)
بازهم تاریخ، اینبار د رکنسولگری عربستان در ترکیه تکرار شد.
در خبرها آمده بود: مقامات ترکیه نوارهای صوتی ضبط شدهای در اختیار دارند که تاکید میکنند سرهنگ صلاح الطبیقی، رئیس پزشکی قانونی امنیت عمومی عربستان کسی بوده که جسد جمال خاشقجی را مثله کرده و از دستیارانش خواسته در زمان مثله کردن بدن او موسیقی گوش کنند.
این اول بار نیست که کشتن مخالف یک حکومت آنهم به طرز فجیع اتفاق می افتد و باعث تفریح قاتلینش می شود.
نمی دانم نام امیر مختار کریمپور شیرازی» را شنیده اید یا نه؟
وی مدیر رومه شورش بود که از سال 1329 منتشر گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده اش ابراز کرد.
ایشان را هم به طرز فجیعی شکنجه کردند و زنده زنده در اتش سوزاندند و از جان کندنش به وجد آمده جشن و سرور برپا کردند.
ماجرا را از قلم استاد شفیعی کدکنی بخوانید.
ایشان می نویسند:
در میهن ما، انسان های بزرگی زیسته اند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی ها سوخته اند. یکی از آنها امیر مختار کریمپور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز رومه ی شورش بود که جان خود را در ۳۵ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.
غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر 2 زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبه سوری شاهانه، که هم زمان با تولد رضاخان میرپنج شده بود با شرکت اشرف پهلوی (پرنسس مرگ) و علیرضا پهلوی (که مثل خواهرش اشرف در قساوت قلب مشهور بود) انجام گرفت.
اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف؛
پیکرش را آلوده به نفت کردند
مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند
. پالانی بر کول وی نهادند
دستور دادند با چهاردست و پا راه برود.
با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند
. زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد
، شعلة آتش همة بدن او را فرا گرفته بود
و تماشاگران قهقهه سر داده بودند.
فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند.
در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد :
: والاحضرت اشرف مرا کشت! اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می گوید.
فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشگر 2 زرهی چه گذشته است. تنها همین را فهمیدند که رومه های تهران خبر از آتش گرفتن کریمپور شیرازی دادند.
در کتاب این سه زن شرح می دهد که اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریم پور را آوردند. او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد. زبانش باز شد. در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک معارضه می کرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند.
این مختصر را برای گزارش به جوانان این مرزوبوم نوشتم تا هرکجا هم نسلان مرا (دهة 30) دیدند به باد انتقاد و گاهی ناسزا نگیرند که: اگر شما انقلاب نمی کردید ما الان در بهشت زندگی می کردیم وخاندان پهلوی را سمبل آزادی و دمکراسی نخوانند. امروز زندگی همة ما سرو سامانی ندارد ولی دال بر این نیست که اگر انقلاب نشده بود وضعمان بهتر (عالی) بود.
97
اکسدوس» ساخته بهمن کیارستمی، با ساختارمصاحبه محور» ش،یکی از فیلمهای خوب جشنواره بود.
فیلمی ساده و صمیمی با نگاهی به ظاهرجدی اما در اصل، طنزی که ازکنار هم قرارگرفتن سوژه های مورد نظرپدیدمیاید.
گفتار، تیپ ظاهری افراد، ومطالب مهم مورد نظرتک تک آنها، تقابل دنیای واقعی ودنیای رویایی اشان،در نهایت فیلمی را به تصویر میکشدکه برای مخاطب خالی از جذابیت نیست.
هوشمندی کارگردان در این است که علی رغم دیدن ماجراهای بسیار متنوع ، خود، درگیر هیچیک نمیشود.او عملا از پشت شیشه مسئول کمپ» که در اصل کنایه به وطن» دارد،به وقایع مهاجران نگاه میکند.چند موردی هم که دوربین به محوطه سالن میرود،همراه مسئول پشت شیشه» است.واین یعنی عدم تداخل دنیای کسی که در وطن خود» سکنی دارد, نفر اول است وظاهرابه همین دلیل، همیشه حق با اوست، با کسانی که از وطن خوددورندو نفردوم» به حساب میایند.
طنز در این نوع کار، که قبلاً هم گفتم مصاحبه محور» است،از تقابل گفته های هر یک از سوژه هاست که پدید میاید.و بوجود آوردن چنین تقابل هدفمند» یکی از تبحرهای کیارستمی بزرگ» بود.وبهمن کیارستمی چه بخواهد چه نخواهد، فیلمی ساخته که رایحه ای از هوشمندی پدر» را باخودبه دوش میکشد، فیلم مارا شدیداً به یاد فیلم مشق شب » می اندازد.اولین دلیلش هم نحوه اجرای مشابه کار است.( که البته آن فیلم از پختگی وعمق خاصی بهره میبرد که زبان کیارستمی بزرگ بود) .آنچه بنظر میرسد رسیدن کارگردان به نوعی زبان ساده و صمیمی و دیدگاه خاص است که حاصل کلیه تجربیات زندگی وکار اوست. با هوشمندی تمام فیلمی ساخته که از چنگ سانسور میگریزد ومیتواند هر جای ایران و جهان به نمایش درآید.بنظر، کیارستمی کوچک، فیلم را به سادگی زده تا بتواند حرفهای پیچیده تری بزندحرفهایی از نوع فرهنگ .دانش.خانوادهفساداعتیاددروغو.ظلم!
آف به فارسی میشه تعطیلی» اما هزار جور تعطیلی داریم
یکیش مثل آدمیزاد، هر هفته کاری، یک روز تعطیلی داره!
یکیش اینه که مثل تاکسی های تبدیلی،که باید برای دادن قسط وبدهیش روزهای جمعه هم کار کنه، کار کنیم وهر پانزده روز یک بار تعطیل شویم
یکیش هم اینه که بقول تبریزیها مثل تراختور» کار کنیم .
تعطیلی؟؟؟؟؟ تعطیلی چی هست؟؟؟؟؟
بهعلت اینکه احتمال دارد کانال و شخص حقیر از دسترس خارج شویم(!) و برای آنکه یافتههایم با خودم ناپدید نشوند، خلاصه بسیار فشرده از آنچه در خصوص پروژه H در طی تحقیقات دو ماه گذشته بدست آوردهام را خدمت شما تقدیم میکنم؛ بر اساس تحقیقات و تحلیل صاحب این قلم:
⚡️درست از زمانی که ایالات متحده آمریکا، رژیم اشغالگر قدس، کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس، عراق، افغانستان، برخی کشورهای متحد در حاشیه دریاچه مازندران و ترکیه را به سامانه ضد موشکی پاتریوت مجهز کرد، تغییرات اقلیمی در ایران شدت گرفت.
نکته اصلی و اساسی لانچر موشکهای پدافند پاتریوت نبود، بلکه استقرار سامانه به ظاهر راداری همراه این پدافند بود که آن را ایکس باند (X.Band) مینامند و عملا خلاصه و خروجی بازطراحی جنگ ستارگان است.
رادار ایکس باند جزء سرّیترین سامانههای نظامی ایالات متحده آمریکاست که هنوز ابعاد کاربرد آن مشخص نشده و همه آنچه منتشر شده، همان چیزی است که خود آمریکاییها منتشر کردهاند.
به شرط حیات و از دسترس خارج نشدن، در خصوص ایکس باند، موقعیتهای استقرار آن در جغرافیای نزدیک به مرزهای ایران و جزئیات دیگر این سامانه به ظاهر راداری بیشتر خواهم نوشت اما نکته حائز اهمیت بعدی، سرفرماندهی عملیات سرّی ایالات متحده علیه آب و هوا، و احتمالا گسلهای ایران است.
بر اساس تحقیقات مفصل صاحب این فرضیه، محتملترین مکان برای فرماندهی این عملیات پیچیده و هایتک علیه کشورمان، نه آلاسکا، بلکه جزیرهی دیگو گارسیا در فاصله حدود ۵ هزار کیلومتری ایران در اقیانوس هند است، جزیرهای در خط استوا و صد در صد نظامی، که حتی در اهداف استقرار نیروهای آمریکایی در این جزیره مرموز، بررسی تغییرات فرا جوی ذکر شده.
به همان شرط حیات، در خصوص دیگو گارسیا هم بیشتر خواهم نوشت.
درباره این سایت